به دیروز میروم که بیایی
زندگی سردار شهید بخشعلی صادقیپور به روایت همسرش طاهره نبیاللهی
نوشته: رضوان ابراهیمی جلالآبادی
چاپ اول: 1391
قطع: پالتویی، 88 صفحه، مصور
نشر: ستارگان درخشان
نمایی از یک زندگی
تولدش را 14/11/1330 گفتهاند. با به دنیا آمدنش دنیای از شادی را برای خانواده به ارمغان آورد. پدرش از معتمدان محل بود و در طلب رزقی حلال برای فرزندانش. بخشعلی به مطالعه رغبت داشت و با قرآن الفت. سعی او بر درک و تفسیر آیههای کلام وحی ستودنی بود. در توزیع اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام مصرانه میکوشید و در روز ورود ایشان به کشور، مشتاقانه راهی پایتخت شد. در در سال 1358 به عضویت سپاه در آمد. بخشعلی مربی آموزش توپ 106م.م و موشکانداز تاو در مرکز آموزش نجفآباد بود. همواره در راه تقرّب به حضرت حق قدم بر میداشت و به نیروهایش درس خداشناسی میداد. به ائمۀ اطهار مخصوصاً سالار شهیدان، ارادتی ویژه داشت. اخلاق نیکو، رفتار پسندیده، جذابیت کلام و صداقت در گفتار سبب میشد تا کسی از او خسته و دلزده نشود. کلامش بر دلها مینشست و همه را به خود معطوف و علاقمند میکرد. به برادران سپاه و بسیجیان احترام خاصی میگذاشت. تلاش میکرد تا باری از دوش مستمندان بردارد. عمل به تکالیف شرعی از خصیصههای ممتاز او بود و به حق باید گفت که او را از فرماندهان متّقی، باصفا و صبور میشناختند. در ارتفاعات 1100 بازیدراز در عملیات اللهاکبر، فرماندهی گردان را عهدهدار بود. برای هدایت و هماهنگی نیروها، با وجودی که در دید و تیر دشمن قرار داشت، مرتب از محوری به محور دیگر میرفت و فرماندهی میکرد. عصرهنگام پس از اینکه نیروها را به سمت رودخانه عقب میکشید و همه از تیررس دشمن دور شدند، مظلومانه هدف گلوله قرار گرفت و در تاریخ 17/6/1360 در راه انتقال به بیمارستان تبریز به شهادت رسید. در روز شهادتش با ایثار و فداکاری، جان همرزمانش را نجات داد و خود به شهادت رسید.
از پنجرۀ کتاب
چقدر زیبا بود در اوج ناامیدی، امیدت را ناباورانه ببینی و زندگی یک بار دیگر به تو لبخند بزند. و تو بدانی هرگز برای همیشه، یارت را، همسرت را دیگر نخواهی دید. همه از شهید شدنش حرف بزنند و آن گاه یک روز، آن هم بیخبر، بیخبر از آمدنش، بیاید آن هم سرحال و قبراق. چه حالی میتواند به انسان دست دهد؟ غیر از اینکه حس کند در آسمانها دارد پرواز میکند، مثل یک فرشتۀ خوشبخت. کسی که به همۀ آرزوهایش، بیکم و کاست رسیده است. باورش جنان سخت بود که طاهره چندین بار پلکهایش را به هم زد تا مطمئن باشد خواب نیست و آنچه میبیند عین واقعیت است. آری علیمحمد برگشته بود و این یعنی پایان دلتنگی و غصههای طاهره. آن روز یکی از بهترین روزهای عمرش بود. ص56
نمای معرف
زندگی مشترک یعنی یکی شدن؛ یعنی شریک شدن؛ یعنی تولد یک احساس مشترک. کتاب «به دیروز میروم که بیایی» روایت خانم طاهره نبیاللهی از زندگی با سردار شهید بخشعلی صادقیپور است. چهار سال زندگی مشترک وی با شهید خاطرات زیبایی را برایش به ارمغان داشت. در ادامه، زندگیاش با صبر و استقامت و تحمل تنهایی سپری شد و با افتخار فرزندانش را بزرگ کرد تا در ادای تکلیف خود کوتاهی نکرده باشد و میوههای زندگی مشترکش به بهترین وجه ممکن به ثمر بنشیند، همان گونه که همسر شهیدش میخواست.
|