سردار شهید بخشعلی صادقیپور
فرمانده گردان پیاده
پدرش از معتمدان محل بود. بخشعلی در کنار تحصیل به کار کشاورزی و صنعتی روی آورد. مطالعۀ کتب گوناگون، او را پُر بار کرده بود. تحصیلاتش را تا کسب دیپلم در رشتۀ طبیعی ادامه داد. هیچگاه خود را از قرآن جدا نمیکرد. اغلب اوقات قرآن کوچکی همراه داشت و علاوه بر آگاهی از معانی آن، در درک و تفسیر آیهها کوشش مینمود. همیشه سعی میکرد نماز را در مسجد و به جماعت بخواند.
سال 1347 در کارخانۀ ریسندگی و بافندگی نجفآباد استخدام و هفت سال در آنجا مشغول کار شد. با آغاز حرکت انقلابی مردم برای تغییر رژیم شاهنشاهی، در توزیع اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام شرکت داشت. در بهمن ماه 1357 با آشکار شدن خبر ورود امام خمینی به میهن، راهی تهران شد تا به جمع استقبالکنندگان از امام بپیوندد.
سال 1358 به عضویت سپاه در آمد و از طرف این نهاد مأموریتهایی را به عهده گرفت، مانند: مربی آموزش توپ 106 مم و موشکانداز تاو در مرکز آموزش نظامی نجفآباد. مدتی فرماندهی سپاه سمیرم و نطنز را عهدهدار بود. بخشعلی از تشکیلدهندگان تیمهای مبارزه با اشرار و مواد مخدر و کالاهای قاچاق در این مناطق بود.
همیشه میگفت: «به امید روزی هستیم که مستضعفان جهان با دستان پینه بستۀ خود آن قدر گردن مستکبران و ظالمان را فشار دهند، تا خدا و پیامبران راضی شوند.» بخشعلی در راه تعالی روح و ایمان راسخ نیروهایش بسیار کوشید و آنها را تشویق میکرد تا در راه تقرّب به حضرت حق قدم بردارند و خود را خالص و مخلص گردانند. زمانی که به عنوان مسئول نیروهای اعزامی نجفآباد در سر پل ذهاب خدمت میکرد، به نیروهایش درس خداشناسی میداد. یکی از همرزمانش میگفت که دو شب مانده به عملیات، از بخشعلی خواستم عکسی به یادگار بیندازد. ایشان گفت: «الان نه، موقعش كه شد خبرت میکنم.» حین عملیات دو نفر از نیروهای زیردست او به شهادت رسیدند، بخشعلی کنار آنان ایستاد و گفت: «الان وقت عکس گرفتن است. الان از من عکس بگیرید.»
عقیده داشت مکانی که در آن عزای امام حسین(ع) بر پا شود، پُر برکت خواهد بود. اخلاق نیکو و رفتار پسندیده به همراه جذابیت کلام و صداقت در گفتار سبب میشد تا کسی از او خسته و دل زده نشود. همه را به سوی خود جذب میکرد؛ چراکه کلامش بر دلها مینشست. به برادران سپاه بسیار احترام میگذاشت و همواره به بسیجیان عشق میورزید. با آنها شوخی میکرد و با وجود اینکه تدارکات محدود بود، آنان را راضی نگه میداشت. بیشتر، مرد عمل بود نه شعار. دوستان و آشنایان میگویند که هیچوقت کاری روی دوش دیگران نمیانداخت و در کارهای دسته جمعی مشکلترین را میپذیرفت. روح لطیف و نوع دوستش او را بر آن داشت تا همیشه برای رفع مشکلات مردم پیش قدم باشد. عمل به تکالیف شرعی را در هر شرایطی فراموش نکرد، چه در سِمَت مربی آموزشی، چه در مقام فرماندهی سپاه، چه وقتی مسئول تیمهای مبارزه با اشرار خودفروخته بود، چه زمانی که مسئولیت حفاظت گروگانها و جاسوسان سفارت آمریکا برعهده داشت و چه موقعی که در جبهه بود. بخشعلی از جمله فرماندهان متّقی، با ایمان، با صفا و صبور جنگ بود.
در ارتفاعات 1100 بازیدراز در عملیات اللهاکبر، فرماندهی گردان را عهدهدار بود. نیروهایش دو روز متوالی تکهای پیدرپی دشمن را دفع کردند. اکثر فرماندهان، شهید شده بودند و وظیفۀ همه به دوش بخشعلی بود. برای هدایت و هماهنگی نیروها، با وجودی که در دید و تیر دشمن قرار داشت، مرتب از محوری به محور دیگر میرفت و فرماندهی میکرد. عصر هنگام پس از اینکه نیروها را به سَمت رودخانه عقب میکشید و همه از تیررس دشمن دور شدند، خود مظلومانه هدف گلوله قرار گرفت و در راه انتقال به بیمارستان تبریز به شهادت رسید.
برادرش مهدی صادقیپور نیز حین عملیات خیبر در جزیرۀ مجنون به شهادت رسید.