نظرسنجی |
تا چه حد با کنگره شهدای شهرستان نجف آباد آشنا هستید؟ ؟ |
آمار سایت |
تعداد شهدای ثبت شده : 2485
تعداد اخبار ثبت شده : 45
تعداد افراد آنلاین : 5
کل بازدیدها : 4519612
بازدید های امروز : 791
بازدید های دیروز : 1369
|
|
فرزند خورشید
روایت داستانی زندگی سردار شهید حاجغلامرضا صالحی
چاپ اول: 1390
قطع: رقعی، 272 صفحه، مصور رنگی
نشر: ستارگان درخشان
نمایی از یک زندگی
غلامرضا دوم آذر 1337 در خانوادهای اصیل و متعهد نجفآباد پا به هستی گذاشت. از کودکی به فراگیری علوم دینی رغبت داشتو همین علاقه او را به حوزۀ علمیه کشاند. از محضر اساتیدی چون: حاج شیخ ابراهیم ریاضی و آیتالله ایزدی بهرههای فراوان برد. وی یکی از مبارزان فعال انقلابی بود. دورۀ سربازیاش را بنا به فرمان امام خمینی نیمه کاره رها کرد و به صفوف جوانان انقلابی ملحق شد و برنامههای مبارزاتیاش را ادامه داد. پس از بهمن57 ادامۀ دورۀ سربازیاش را در کمیتۀ انقلاب اسلامی اهواز سپری کرد. در چاپ روزنامۀ پیام شهید که زیر نظر شهید محمد منتظری اداره میشد، کوشا بود. حضور در آموزشهای چریکی و نظامی در سوریه، سپس سفر به کشورهای لیبی و الجزایر، به این همکاری تداوم بخشید. با آغاز جنگ تحمیلی به سپاه پیوست. به عنوان فرمانده گردان در عملیات الیبیتالمقدس حاضر شد. سال62 یادآور حضور او به عنوان مسئولیت هماهنگی واحدهای عملیاتی قرارگاه حمزه سیدالشهدا است. در عملیات قادر، نمایندۀ رسمی سپاه در قرارگاه ارتش بود و مدتی را هم مسئول قرارگاه نجف. وی در طرحریزی عملیاتهای مختلف نقش فعالی را ایفا کرد. قائم مقام سپاه پاسداران نجفآباد، فرمانده گردان در لشکر8 نجفاشرف، معاون رزمی قرارگاه حمزه سیدالشهدا، مسئول عملیات قرارگاه نجف و قائم مقام لشکر27 محمد رسولالله(ص) از جمله مسئولیتهای این مجاهد فی سبیل الله بود. با فرهنگ مطالعه مأنوس بود و لحظههای فراغتش را به خواندن کتاب بالنده میکرد و به ثبت وقایع علاقمند بود. کتاب تک آخر حاصل یادداشتهای اوست که توسط احمد دهقان تدوین و چاپ شده است. بارها زخمی شد؛ ولی هیچگاه لب به گلایه نگشود و در مسیری که برگزیده بود ثابتقدم ماند. تنگۀ ابوغریب در 22تیر1367 حکایتی عجیب از پرواز غلامرضا داشت. آن زمان سی ساله بود. هنگامی که گردان عمار را به جلو هدایت میکرد، اصابت ترکش گلولۀ توپ دشمن به پاها و بدنش جسمش را به زمین انداخت و روحش همجوار آسمانیها شد.
از پنجرۀ کتاب
محمدحسین که از مأموریت قم برگشته بود، در حالی که آستینهایش را برای ساختن وضو بالا میزد، غلامرضا را دید که چهارزانو نشسته و قرآن تلاوت میکند. با دیدن غلامرضا دوید و او را در آغوش کشید. دو یار قدیمی که از دوران دبستان با هم دوست بودند، چهره به چهرۀ هم گذاشته بودند و با شوق و ذوق احوالپرسی میکردند. امام جماعت که روحانی جوان خوش قامت و با صلابتی بود، وارد نمازخانه شد. همه ایستادند، از چهرهها نور میبارید! اشتیاق زایدالوصفی در برپایی نماز جماعت داشتند. غلامرضا و محمدحسین در صفهای وسط ایستادند. محمدحسین تازه فهمید که غلامرضا برای خدمت، به سپاه نجفآباد آمده است. صدای تکبیرةالاحرام، تمام نمازخانه را پر کرد... ص82
نمای معرف
کتاب فرزند خورشید، روایتگر زندگی سردار شهید غلامرضا صالحی است. متن آن با زبانی گویا و لحنی داستانی خواننده را با بخشهایی از زندگی این شهید عزیز آشنا میسازد. نویسنده نگارش این کتاب را ادای یک تکلیف میداند و مینویسد: در آنچه پیش روی شماست، ادای یک تکلیف است که بعد از شهادت حاجغلامرضا صالحی بر دوشم سنگینی میکرد. تحقیق و مصاحبههای این کتاب در سال 1382 آغاز و تا پایان سال 1385 ادامه پیدا کرد و بعد از وقفهای، از سال 1386 تا چهار سال بعد به اتمام رسید و پس از بازنویسی و مصاحبههای جدید به رشتۀ تحریر در آمد.
|