منتخب وصیتنامه شهید والامقام احمدرضا موحدی
این جانب احمدرضا موحدی با اطلاعات کمی که از اسلام دارم و طبق وظیفه که خدا برایمان معلوم کرده است و در قرآن بارها میفرماید تسلیم باش در برابر حق و حق را یاری کن و باز پیشوایانمان میگویند موضع بگیرید و مبارزه کنید و باطل و جهان استکبار را از میان بردارید و جهان اسلام و جهان قسط و عدل و عدالت را به جای آن استقرار بدهید و طبق آیه شریفه قرآن ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم خدا را یاری کنید تا خدا شما را یاری کند از این رو من برای یاری کردن خدا خط سرخ خون و شهادت را انتخاب میکنم و برای دفاع از اسلام و حیثیت انقلاب اسلامی و دفاع از مملکت اسلامی و طبق فرمان رهبر مسلمانان جهان و مرجع عالیقدر حضرت امام خمینی به جبههی حق علیه باطل شتافتم امیدوارم که خون من و خون همه جوانان نهال نوپای انقلاب اسلامی را بارور کند و شهادت ما موجب آگاهی و رشد فکری جامعه جهانی اسلام گردد.
ای انسان بدرستیکه تو بسوی پرودگارت تلاش می کنی و این تلاش تو بالاخره به دیدار او منتهی می شود. سپاس و ستایش خدای را که جهان و جهانیان را آفرید و درود بیکران بر پیامبر راستین و باز پسین محمد(ص) و خاندان پاک و صدیقش و یاران وفا جوی ارجمندش همچون حمزه، ابوذر، عمار و....
ای مردم آن شور اول انقلاب را که پشتیبانی از روحانیت اصیل بوده حفظ کرده و نگذارید که روحانیت را تضعیف کنند که اگر مواظب نباشید در این صورت است که دشمنان داخلی از این ضعف ما استفاده میکنند و انقلاب اسلامی را به انحراف میکشانند.
ای برادران سپاه و بسیج شما به عنوان دو بازوی مسلح ولایت فقیه و سربازان اسلام هستید و در خاطرهها یاد سربازان صدر اسلام را زنده میکنید پس باید به وظیفهای که به شما واگذار شده است آگاه باشید و آن حفاظت از اسلام عزیز است در این راه باید شب و روز برای رضای خداوند و حراست از دین خداوند تلاش کرد.
سردار شهید احمدرضا موحدی
فرمانده گردان پیاده لشکر 8 نجفاشرف
در دوران پُر تب و تاب انقلاب، آن هنگامهای که مردم روی به سوی مبارزه آوردند، احمدرضا چند بار توسط ساواک دستگیر و زندانی شد.
سن و سال چندانی نداشت؛ اما از شجاعت فراوانی برخوردار بود و همچون سایر مردم انقلابی در وقایع انقلاب شركت كرد. با تلاش خستگیناپذیرش علاوه بر کسب علم به کار نیز مشغول شد. زحمتهای شبانهروزیاش نتیجه داد و موفق به گرفتن دیپلم در رشتۀ اقتصاد شد. روحش را هر چه بیشتر با معنویت عجین ساخت و روی به سوی حوزۀ علمیه نجفآباد آورد و طلبگی را انتخاب کرد تا از محضر علمای شهر، مکتب دین بیاموزد.
با بسیجیان عازم جبهه شد. وقتی کسی به او میگفت که احمدرضا چقدر به جبهه میروی! جواب میداد: «فرمان امام امت است و باید اطاعت کرد.» به کسب مال حلال بسیار حساسیت نشان میداد و حتی نمیگذاشت ریالی از مال حرام وارد زندگیاش شود. اهل ورزش کوه نوردی بود و اغلب با دوستان همعقیدۀ خود به کوه میرفت. به مطالعۀ کتابهای مذهبی و دینی از جمله: صحیفۀ سجادیه علاقمند بود. بهگونهای برنامهریزی میکرد که همیشه نمازهایش را اول وقت بخواند. بعد از هر نمازی قرائت قرآن را همراه لحظاتش میکرد، به خصوص بعد از نماز صبح که قرآن را با صدای دلنشین تلاوت میکرد.
مدتی به عنوان محافظ در پاسگاه حفاظتی سد امیرکبیر (زایندهرود) خدمت کرد، سپس به پاسداری از بیت امام خمینی مشغول شد. برای یاری رزمندگان، به مناطق جنگی جنوب اعزام شد. مواقعی که در خط مقدم نبود، به تعلیم نیروهای لشکر نجف که در دانشگاه شهید چمران اهواز (پایگاه شهید مدنی) مستقر بودند، مشغول بود.
شهادت را نهایت علاقۀ خداوند به بندهاش میدانست و اوج آرزویش شهادت در راه خدا بود. به پشتیبانی از روحانیان تأکید
میکرد، چنانکه در وصیتنامهاش آورده: «ای مردم، آن شور اول انقلاب را که پشتیبانی از روحانیت اصیل بوده، حفظ کرده و نگذارید که روحانیت را تضعیف کنند که اگر مواظب نباشید، دشمنان داخلی از این ضعف ما استفاده میکنند و انقلاب اسلامی را به انحراف میکشانند.»
کردستان را جزءِ جدا نشدنی از ایران میدانست و ارشاد مردم کردستان را از هر امر دیگری مقدم میدانست. به معلمان سفارش میکرد که به آنجا هجرت کنند و افكار مردم آن خطه از ایران را دربارۀ اهداف انقلاب اسلامی بیدار کنند؛ زیرا پیشرفت احزاب و گروهکها را از ضعف فرهنگی و کوتاهی مسئولان وقت در رسیدگی به مردم آن دیار میدانست.
در عملیاتهای مختلفی حضور داشت؛ مانند: طریقالقدس (آزادسازی بستان) و ثامنالائمه (شکست حصر آبادان). در عملیاتهای: الیبیتالمقدس، رمضان و ... خوش درخشید و به دفعات در جبههها حضور یافت و گاه برای امتحاناتش به پشت جبهه میآمد. هجده ماه از عمر پُر برکت احمدرضا در جبهههای اسلام گذشت. چندین بار از ناحیۀ کمر، ران، کف پا، ساق پا و سر مجروح شد و با پارهشدن هر دو پردۀ گوش و کوتاهشدن پای راستش، افتخارات خود را ارزشمندتر کرد.
در هنگام شهادت دست راستش از ناحیۀ کتف قطع شد و با پیکری قطعه قطعه به دیدار یار شتافت. اگر سراغ رزمندگان لشکر 8 نجفاشرف را بگیری، خاطرات احمدرضا را برایت خواهند گفت. در دوران دفاع مقدس پدر و برادران احمدرضا نیز در جبههها مشغول جهاد بودند.
پاییز 1362 پاییزی عجیب برای خانوادۀ او بود. خبر شهادت احمدرضا را پدرش از جبههها آورد. 28 مهر ماه در حالی که بیشتر از چند ماه از تشرّفش به سفر حج نمیگذشت، پس از دلاوریهای فراوان در عملیات والفجر 4 در منطقۀ عمومی بانۀ کردستان بر اثر اصابت ترکش به سرش به شهادت رسید.
|