منتخب وصیتنامه شهید والامقام محمدمهدی صالحی
بسیار خداوند را شکرگزارم که این نعمت الهی را به این بنده حقیر و کمترین عطا کرد که در جبهه نبرد حق علیه باطل شرکت کرده و انشاءالله که توانسته باشم بدین وسیله رضای خداوند را حاصل کنم. سلام بر تو ای پدرم، باور کن موقعی که شروع به نوشتن وصیت خود نمودم از شوق در پوست خود نمیگنجیدم و فقط در فکر بودم که چند ساعتی دیگر به سوی ملکوت اعلاء و به سوی بهشت برین پرواز خواهم کرد.
سردار شهید محمدمهدی صالحی
معاون اطلاعات عملیات لشکر 8 نجفاشرف
خانوادهاش از روستای همّتآباد به شهر اصفهان مهاجرت کردند و محمدمهدی در همان شهر متولد شد. تحصیلاتش را تا مقطع سیکل در اصفهان گذراند. در کنار درس نیز به پدرش یاری میرساند.
با دست بردن در شناسنامهاش به آرزویش رسید. سن و سال هیچگاه برایش اهمیت نداشت، چه موقعی که در راهپیماییها حضور مییافت و چه شبهایی که در محل کار خود نگهبانی میداد. به خاطر سن کمش برای اعزام به جبهه، با مخالفت مسئولان بسیج مواجه شد. تصمیم گرفت در شناسنامهاش دست ببرد. سه ماه به صورت شبانهروزی در مرکز آموزش، فنون نظامی را آموزش دید و راهیِ کردستان شد، سپس به مناطق جنوب رفت.
در یکی از گردانهای پیادۀ لشکر نجفاشرف به عنوان نیروی بسیجی به عنوان تک تیرانداز به نبرد با دشمن پرداخت. بعد از عملیات والفجر 4 به واحد اطلاعات و عملیات که به واحد 101 معروف بود، پیوست. عقیده داشت انسان در زمان مشکلات ایمانش قویتر میشود. قبل از عملیات خیبر به همراه نیروهای اطلاعات عملیات به فرماندهی سردار شهید حسن سرباز اعزام شد و به شناسایی منطقه پرداختند. بعد از عملیات خیبر به همراه برادر مشتاق و شهید حجتی شبها برای آمادهسازی منطقۀ عملیات از میان آبراهههای هور به سمت دشمن میرفتند. او از اولین نیروهایی بود که به خط دشمن میزد. در یکی از همین مأموریتهای شناسایی، بر اثر اصابت ترکش مجروح شد؛ اما به کارش ادامه داد. او با تن خستگیناپذیرش به نیروها روحیه میداد. معاون اطلاعات لشکر 8 نجفاشرف بود و مأموریت شناسایی عملیاتهای والفجر 8 و قادر را به عهده داشت. جای جای مرز ایران و عراق را شناسایی کرده بود و میشناخت، از کنارههای اروند تا فاو، خرمشهر، جزایر مجنون، جزیرۀ مینو، ارتفاعات اللهاکبر، قصرشیرین، حاجعمران، ارتفاعات کلاشین و ... .
محور شناسایی محمدمهدی در عملیات کربلای 4 ورودی رودخانۀ کارون به اروندرود بود. او روزها از بالای ساختمانهای بلند خرمشهر، با دوربین مواضع دشمن را شناسایی و خلاصۀ کار خود را به فرماندهی گزارش میکرد. شبها با وجودی که هوا به
شدت سرد بود، به منظور شناسایی به آب میزد و مسیر حدود پانصد متری را شنا میکرد، تا به مواضع دشمن نفوذ کند. پس از انجام مأموریتهایش در حالی که از شدت سرما میلرزید، به مواضع خودی باز میگشت. پوستش سیاه شده بود و توان راه رفتن و سخن گفتن نداشت. بعد از یکی دو ساعت استراحت، برای ارائۀ گزارش آمادۀ رفتن به سنگر فرماندهی میشد. روز بعد چند ساعت زیر نور خورشید مینشست تا بدنش گرم شود. هوا که تاریک میشد، دوباره برای ادامۀ کارِ شناسایی در رود خروشان شنا میکرد، حتی گاهی در یک شب چند بار این کار را انجام میداد.
در حالی که زیر لب دعا و نیایش میکرد، همین ایمانِ به خدا، پیامبر و ائمه بود که این رزمندۀ دلاور را به جلو هدایت میکرد. خداوند چنان شجاعتی به این بسیجی عاشق داده بود که هیچ وقت در مقابل دشمن از خود ضعف نشان نداد. خدمات ارزشمندش موجب تلفات سنگین دشمن و حماسهآفرینیهای نیروهای رزمندۀ سپاه اسلام شد.
در قسمتی از وصیتنامهاش نوشت: «مبادا از شهید دادن و هر روز مصیبت دیدن خسته شوید، باید محکم و استوار در راه تداوم انقلاب خونین کوشا باشید.»
در عملیات کربلای5 در منطقۀ شلمچه، همان جایی که شهید خرازی و شهید اعتصامی جاودانه شدند، او مجروح و به پشت جبهه منتقل شد؛ اما پس از بهبودی دوباره به جبهه بازگشت. مجروحیتهای مختلف مانع از رسیدن به آرزو و هدفش نشد.
نحوۀ شهادت محمدمهدی به نقل از همرزمش:
صبح عملیات کربلای 8 با خودرو آمبولانس به طرف منطقۀ عملیات در حال حرکت بودم. محمدمهدی را دیدم که بر ترک موتوری سوار شده، در حالی که یک جفت عصا به همراه داشت، ناگهان صدای شلیک آمد و چند گلوله به آمبولانس خورد. محمدمهدی چند متر آن طرفتر زیر موتور افتاده بود. نیروهای عراقی از بالای خاکریز، با کلاش او را هدف گرفته بودند. او سعی کرد با عقب کشیدن خود، از دید و تیر دشمن دور شود؛ اما نتوانست. بر اثر جراحات وارد شده از اصابت چند تیر به بدنش، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش جاویدالاثر شد و خاطرۀ حماسههایش برای همیشه در دل و ذهن یارانش ماند.
|