زندگینامه شهید بصیرت دکتر سید حسن آیت
نمایندۀ مردم تهران در اولین دورۀ مجلس شورای اسلامی
از خـانـوادهای روحـانی و کـشـاورز در نجفآباد متولد شد. پدرش، فردی وارسته و اهـل تـقـوا و پدربزرگـش مرحـوم آیـتالله سـیدعلی نـجـفآبادی از مفاخر شیعه و از ستارگان فروزان علم و ادب بود. به برکت جوّ انقلابی و مذهبی خانواده، سیدحسن آیت در همان دوران ابتدایی و راهنمایی با نهضت مبارزه با ظلم آشنا شد. سال 1337 در رشتۀ ادبیات فارسی از دانشسرای عالی تربیت معلّم تهران لیسانس گرفت. تحصیل خود را در رشتۀ جامعهشناسی ادامه داد و سال 1340 موفـق بـه دریافـت فوقلیـسانس جامعهشناسی از مؤسسۀ علوم اجتماعی دانشگاه تهران شد. با وجود کسب رتبۀ اول بین دانشجوها، خلاف رویۀ معمول، به علت تسلط ملّیگرایان بر مؤسسه و افشا شدن چهرۀ آنها توسط سیدحسن آیت، از دادن بورس تحصیلی و اعزام او به خارج از کشور ممانعت شد. یک سال بعد، در کنکور دانشکدۀ حقوق شرکت كرد و پس از قبولی، راهی دانشگاه تهران شد و با طی مراحل تحصیل لیسانس حقوق گرفت. سیدحسن آیت علاوه بر تحصیل، دورۀ کامل روزنامهنگاری را در مؤسسۀ اطلاعات گذرانید. با تدریس در مدارس شهرستان فریدن، فعالیتهای خود را آغاز کرد. به علت محدودیتهای فراوان در زندگی، بیمار شد و مدتی در کار و شغلش وقفه افتاد؛ با این حال دوباره کار خود را با تدریس در دبیرستان ادامه داد. با وجود مدارک علمی متعدد به علت سرسختی در مبارزه با نظام پهلوی، به شهرستان دامغان تبعید شد و چهار سال در دبیرستانهای آن شهر تدریس کرد، سپس به تهران منتقل شد و با تدریس در دبیرستانهای جنوب شهر کارش را ادامه داد.
ایشان جزء اولین کسانی بود که در 15 خرداد 1342 به نهضت امام خمینی پیوست. وی در بیدار كردن ذهن شاگردانش با تدریس جامعهشناسی سیاسی و علوماجتماعی تأثیر گذاشت. اغلب دانشجویان، درسهایش را ضبط و منتشر میکردند. در همین راستا چندین بار توسط ساواک احضار شد و تحت بازجویی قرار گرفت. همچنین در کلاسهایی که از طرف طلاب حوزۀ علمیۀ قم تشکیل میشد، حضور مییافت و به تدریس جامعهشناسی و تاریخ سیاسی ایران میپرداخت.
با پیروزی انقلاب، سیدحسن آیت به عنوان دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی انتخاب شد. به برکت تجربههای سیاسی و معلوماتش، نقش ارزندهای را در سازماندهی این حزب داشت و تمام وقت خدمت میكرد. او یکی از برگزیدگان مجلس خبرگان و به عنوان كارپرداز آن مجلس برگزیده شد. در مجلس خبرگان و تدوین قانون اساسی، به خوبی تشخیص داد که طرح پیشنویس قانون اساسی نمیتواند پاسخگوی همۀ نیازهای انقلاب باشد؛ به همین علت مسئلۀ ولایتفقیه را به همراه سایر اعضای هوشیار مجلس مطرح كرد. او علت شکست انقلاب مشروطه و نهضت ملّی ایران را به خوبی میدانست. سپس نقش سازندۀ روحانیت مجاهد را به عنوان یک اصل مهم در قانون اساسی وارد كرد.
با کسب نزدیک به یک میلیون رأی از مردم تهران در اولین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی به عنوان یکی از نمایندگان این شهر انتخاب شد. دفتر هماهنگی بنیصدر به علت دشمنی با او تصمیم به حذف اسمش از فهرست كاندیداهای حزب جمهوری اسلامی گرفت و اعلام کرد که حاضر است همۀ سی نفر اعلام شده از طرف حزب و گروههای ائتلافی را بپذیرد، به شرطی که نام آیت از بین آنها حذف شود؛ اما این توطئه با شکست مواجه شد. سیدحسن آیت در آستانۀ مبارزات انتخاباتی خود در تلویزیون گفت: «درد و رنج مستأجران و بیپناهان را به خوبی درک میکنم.»
او به دنبال امور مادی نبود و به زحمت توانست از دسترنج خود خانهای محقر تهیه کند که تا زمان شهادت، اقساط آن به طور کامل پرداخت نشده بود. علاوه بر تحصیل در زمینۀ جامعهشناسی و حقوق، از تاریخ معاصر ایران، ادبیات فارسی و نهضتهای انقلابی جهان نیز اطلاعات وسیعی داشت.
سرانجام ساعت هشت صبح روز چهارشنبه، چهاردهم تیر ماه 1360 صدای جمهوری اسلامی ایران خبر تکاندهندهای را با این مضمون پخش کرد: «حسن آیت نمایندۀ مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، صبح امروز در مقابل منزلش توسط ضد انقلاب به شهادت رسید.» بعدازظهر همان روز روزنامهها نوشتند: «در این حادثۀ ترور بیش از شصت گلوله به ماشین ایشان شلیک کردهاند.» از شلیک این تعداد گلوله میتوان به میزان خشم تروریستها پی برد. پیکر پاک این شهید در بهشت زهرای تهران و در جمع شهدای انقلاب اسلامی آرام گرفت.
عنوان خاطره :رفراندوم
بعضی از رخدادها در زمان خودش زیاد به چشم نمیآید؛ اما با گذشت زمان اهمیت مییابند. روز رفراندوم قانون اساسی در سال 1358، بابا پیاده عازم حوزهی راًیگیری بود. در عالم نوجوانی پرسیدم: «حالا این قانون اساسی خوب هست؟!» پاسخ داد: «میشود به آن راًی مثبت داد.»
آن موقع متوجه ارزش این (میشود) نبودم، ولی بعدها فهمیدم که در سیاست گاهی اوقات تشخیص اینکه ایدهآلیست باشیم، یا رئالیست خیلی دشوار است.
به نقل از فرزند شهید
عنوان خاطره: درخت آلبالو
در مورد مال حرام و شبههناک بسیار حساس بود.
مادرم باغ مشترکی با خالهام داشت که مرز مشترکی سهم دو خواهر را از هم جدا میکرد. دراین مرز مشترک درخت آلبالویی بود که هر کدام ادعای مالکیت آن را داشتند. برادرم حسن شش ساله بود که روزی چند دانه از میوههای این درخت را خورد. شب دلدرد شدیدی گرفت. مادرم تعریف میکرد در میان ناله و فریادهایش مرتباً تکرار میکرد: «آلبالوها حرام بود و خاله رضایت نداشت!!»
به نقل از برادر شهید
عنوان خاطره: روبان قرمز
گر چه آیت رسماً تا سال 1347 در حزب زحمتکشان بود؛ اما از همان سال 1342 اصطکاکش با حزب آغاز شد.
همان سال دکتر بقایی؛ ریس حزب اعلامیه داد: «حالا که مدرسه فیضیه اینطور هدف حمله قرار گرفته و نیز فقر و گرسنگی و بدبختی هست ما امسال عید به عنوان اعتراض یک روبان قرمز به شمعهای سر سفره هفت سین میبندیم!»
چند روز بعد شهید آیت گفت: «هزار سال هم که روبان قرمز ببندیم، چه خواهد شد؟»
به نقل از دوست شهید
عنوان خاطره: سرکوب
از سال1342 به بعد اعتقادش این بود که باید مسلحانه مبارزه کنیم؛ اما هیچکس متوجه نمیشد که منظورش ابداً جنگ و خونریزی نیست. او هیچ وقت جذب گروههای مجاهد، حزب ملل و ... نشد؛ چون آنها را کاملاً میشناخت اما در عوض بسیار ماهرانه و حساب شده در ارتش نفوذ کرد. این کار او بسیاری مواقع چارهساز بود. آن سال قرار بود افسران گارد به مردمی که برای مراسم تاسوعا و عاشورا میآیند حمله کنند. آن روز به همۀ افسران گارد، غذا و مشروب فراوان داده بودند و عمداً آنها را مست کرده بودند که وجدانشان مانع از انجام کار نشود. از این طرف افسران وظیفه که از نفوذیهای شهید آیت بودند، کمین کرده تا بعد از اینکه فرماندهان به غذاخوری میروند همه را به رگبار بندند.
من منزل شهید آیت بودم که تلفن زنگ خورد. جواب داد و گفت: «حالا یک نفس راحت میکشم.» گفتم: «قضیه چیست؟» گفت: «مسئلهای بود و الحمدلله تمام شد.» و قضیه را نگفت. بعد فهمیدم چه اتفاقی افتاده!!
به نقل از دوست شهید
عنوان خاطره: خدا بهترین مکر کنندگان است
سعی میکردم در هر محلی که هستم ساواکیهای آن محل را شناسایی کنم. دانشجویی بود که خیلی به من ارادت میورزید و مرا با ماشینش این طرف و آن طرف میبرد. میدانستم او چکاره است ولی به روی خودم نمیآوردم. یک روز با هم برای شنا به سد کرج رفتیم. در فرصتی که او برای یک لحظه زیر آب رفت دفترچهای که در جیب لباسش بود را در آوردم، زیر سنگی گذاشتم و داخل آب برگشتم. بعد هم تا دو سه روز آن طرفها نرفتم. بعداز دو سه روز رفتم و دفترچه را برداشتم و اسامی تعداد زیادی از ساواکیهای دانشگاه را پیدا کردم.
به نقل از شهید