منتخب وصیتنامه شهید والامقام اکبر فتاح المنان
میدانید که در طول تاریخ انقلابهای بیشماری رخ دادهاست و هر کدتم پس از مدتی به نابودی کشیده شده و در بعضی از آنها حتی عقبگرد هم شدهاست. کام به همۀ مردم ما روشن است که در طول تاریخ انقلابی با این عظمت بعد از انقلاب رسول خدا انجام نگرفته است و با اندک دقت در ابعاد آن میتوانید به جاهایی برسید که تعجبآور و حیرت زده خواهیم شد و آن را به جز با یک نفوذ الهی صد در صد نمیتوان توجیه کرد گر چه رهبری این انقلاب در درجۀ اول زیر نظر خدای عظیم است اما در بعضی از فرازهای آن چشم هر حقیقتجوئی را متأثر میکند و به خود متوجه میکند که شاید این غیر از آن انقلابها باشد و باید درست بیندیشی که خطا نروی. کدام انسانی است که قدرت مسقیم خدا را در این انقلاب بخواهد انکار کند. کدام انسان با انصافی است که پایش را روی این همه خونهای ریخته شده بگذارد و چشم نسبت هر چه بخواهد بگوید که باید گفت ( مرگ بر جهالت و نادانی ).
مرگ به جهالت شما آنهایی که خواب شکست این انقلاب را دیدهاند. این قافله دیگر ایستادن و شکست ندارد. این قافله برای آب و نان قیام نکرد برای رسیدن به وعدۀ الهی حرکت کرد و به یقین بدانید که میرود تا به پیروزی نهایی یعنی حکومت عدل مهدی موعود بیانجامد هر چند کافران را خوش نیامد. اما بدانید ای مردم غیرتمند و شهیدپرور باید بهایی بزرگ همچنانکه تا کنون پرداختهاید بپردازید و کوتاه نیایید و هر روز توفندهتر از روز قبل بیرون آئید و بر دشمن خدا و خلق بتازید
جنگ ما میدانید برای خون و خاک و غیره نیست یک جنگ بسیار مقدس و پاک است. جنگ اسلام است بر علیه کفر. پس ای برادران و خواهران فکر نکنید با پیروزی به عراق به پایان میانجامد خیر تا پیروزی نهایی بر کفر جهانی ادامه خواهد داشت.
شهادت آرزوی هر مسلمانی است. در شهادتها مأیوس و ناراحت نباشید بخندید و خوشحال باشید که زمانی ما شکست میخوریم که جوانان ما از شهادت بهراسند ولی امروز همه عاشق شهادتند.
سردار شهید اکبر فتاحالمنان
فرمانده گردان امام علی(ع) جهادسازندگی نجفآباد
پیروزی نهایی را نه در شکست عراق، بلکه در نابودی اسرائیل میدانست. این را در وصیتنامهاش نوشته بود.
وضعیت مالی خانواده، عاملی مهم در بنیانگذاری روح پُر جوش و خروش او محسوب میشد. از سویی کارگری ساده و بیآلایش بود و از سوی دیگر محصلی پُر تلاش. از طرفی در خانه به خانواده خدمت میکرد و از آن طرف روحی پر نشاط و شاداب داشت، همچون ورزشکاری پر انرژی. اکبر عزیز ِخانواده بود و معلم آنها.
از نوجوانی در کنار درس و بنّایی و قالیبافی، به یادگیری آموزههای دینی پرداخت. ورزش هم جزء برنامههایش بود حتی در رشتۀ بسکتبال مهارت کسب کرد. در دورۀ دبیرستان با مسائل سیاسی آشنا شد و مطالعاتش را با کتابهای شهید مطهری، رسالۀ امام و ... آغاز کرد.
اکبر همواره خود را سربازی کوچک از سپاه اسلام میدانست و همراه این سیل خروشان فعالیت میکرد. دیگر نه روز آرام داشت و نه شب.
سال 1358 وارد دانشگاه صنعتی اصفهان شد و در رشتۀ عمران تحصیلاتش را دنبال کرد. در برنامههای انجمن اسلامی دانشجویان حضوری فعال داشت و به ارشاد دانشجویان میپرداخت. در آن زمان، دانشگاه مرکز افکار غربی شده بود. او با تعدادی دیگر از دانشجویان، کلاس و درس را تَرک کردند.
پس از آن به جهادسازندگی رفت و از طرف جهاد به تدریس مشغول شد، تا زکات علمش را بپردازد. در حفظ بیتالمال کوشا بود و برای کارهای شخصی خود هیچگاه از خودروی جهاد استفاده نمیکرد. گاه برای انجام خدمت، با پای پیاده امور جهاد را انجام میداد.
در جهاد سازندگی شهرکرد قسمت سرپرستی جهاد اردل را به عهده گرفت و در آنجا اقدامات زیادی انجام داد. علاوه بر راهسازی، ساخت حمام، احداث مسجد، مدرسهسازی و ... در دبیرستان و مدارس راهنمایی شهرکرد تدریس هم میکرد.
با آغاز جنگ تحمیلی به همراه گروهی از جهادگران نجفآباد، به آبادان و خرمشهر رفت و جزء بنیانگذاران جهاد اصفهان در آبادان بود.
با اینکه در سِمت مدیر داخلی جهاد خدمت میكرد، در کارهای پشتیبانی رزمندگان همچون: هدایت تیمهای مهندسی برای احداث خاکریز و ساخت سنگر در خطوط مقدم حضور فعال داشت. در عملیات ثامنالائمه(ع) که منجر به شکست حصر آبادان شد، تلاش زیادی کرد.
بعد از عملیات طریقالقدس، با دوستش شهید علی ایمانیان برای عملیات فتحالمبین آماده شدند و همۀ امکانات جهاد مانند: وسایل راهسازی (لودر، بلدوزر، گریدر)، امکانات تدارکاتی و لجستیکی، تیم پزشکی، آمبولانس و ... را برای شرکت در آن عملیات به منطقۀ عمومی شوش بردند. تواناییهای نیروهای جهاد و رشادتهای اکبر باعث شد تا از قرارگاه کربلا مسئولیت پشتیبانی جبهۀ دشتعباس به جهاد نجفآباد واگذار شود. اکبر در پشتیبانی از رزمندگان و پیروزی عملیات فتحالمبین نقش زیادی داشت.
آخرین مسئولیتش، فرماندهی گردان مهندسی امام علی(ع) بود. از چند شب قبل از عملیات فتحالمبین، خواب به چشمانش نمیآمد. موقع عملیات، مسئولیت مهندسی جهاد نجفآباد را در منطقۀ دشتعباس بر عهده داشت و در ساختن راههای مواصلاتی و احداث خاکریز، رزمندگان اسلام را یاری كرد. به همراه رزمندهها، فرماندهان نیروهای عراقی مستقر در منطقه را محاصره كردند.
در فرازی از وصیتنامهاش میخوانیم:
«شهادت آرزوی هر مسلمانی است. در شهادتها مأیوس و ناراحت نباشید، بخندید و خوشحال باشید. زمانی ما شکست میخوریم که جوانان ما از شهادت بهراسند؛ ولی امروز همه عاشق شهادتاند.»
اکبر، صبح روز دوشنبه، دوم فروردین 1361 در دشتعباس، حین ادامۀ عملیات فتحالمبین بر اثر اصابت تیر به بدنش، به درجۀ شهادت نائل آمد.
22 اسفند ماه 1363 برادرش بهرام فتاحالمنان در عملیات بدر به شهادت رسید و در کنار اکبر آرام گرفت.