منتخب وصیتنامه شهید والامقام فرامرز آذری
حمد و سپاس خدا را که بنی آدم را به دین اسلام مرحمت فرمود و ما شیعیان را به ولایت علی (ع) و حمد و سپاس خدای تعالی را که در این دنیای پرتلاطم و آکنده از مظاهر دروغین و فریبنده و مملو از امواج فساد به ما رهبری عطا کرد که هم کشتی است و هم کشتیبان، رهبری که بعد از معصوم چون او ندیدیم و نشناختیم و بحمدالله که امتی او را شناخته و قدرش را دانستند.
این جنگ بی هیچ تردید جنگ اسلام و کفر است و طبق وعده الهی نتیجه نهایی آن نیز قطعاً به سود اسلام خواهد بود. الحمدلله که خداوند تعالی امت ما را وسیله این پیروزیها قرار داده و میدهد و او خود میداند که سپاهیانش را چگونه یاری رساند. از ما هم تنها همین بر میآید که خود را جزء این اسباب و مسببات قرار دهیم، گر چه به طور حتم این جنگ آخر ما نخواهد بود، اما توصیه من به دوستان و برادران این است که این فرصت را از دست ندهند و از شرکت مستقیم در میدان نبرد غافل نشوند هر چند که مشغول به مهمترین کارها باشند، که گاهی این دلایل و استفتائات خود آدم را گول میزند.
زندگینامه جهادگر شهید فرامرز آذری
بیست و هشتمین روز از شهریور سال 1339 در شهر شهیدپرور اصفهان اولین فرزند خانوادۀ عطاءاله آذری دیده به جهان گشود. نامش را فرامرز گذاشتند. وی سالهای ابتدایی زندگیاش را در استان همدان و شهرستان تویسرگان سپری کرد. در سال 1345 پا به محیط علم و دانش گذاشت و تحصیلات خود را در دبستان کوروش آغاز کرد. از کودکی بسیار پر جنب و جوش و فعال بود.
پیش از مکلف شدن، بیاندازه مشتاق بود که در درگاه ربانی به نماز ایستد و در رکوع و سجود، خالصانه خدای خویش را تسبیح گوید. مسجد را مکانی مقدس میدانست و راغب بود تا لحظههای خود را در آن سپری کند. تمام تلاش خود را به کار میگرفت تا در اسرع وقت به نماز ایستد و این عمل را به تعویق نیندازد.
وی بسیار تیزبین و حساس بود. مسائل مختلف را به خوبی حلاجی و در رفع مصائب فعالیت میکرد. مقطع راهنمایی را در مدرسۀ کار گذارند و دورۀ متوسطه را در دبیرستان جامع سعدی به پایان رساند، سپس آمادۀ حضور در محیط دانشگاه شد. پیش از ورود به دانشگاه در آزمون اعزام به خارج از کشور پذیرفته شد؛ اما از رفتن انصراف داد و برای به ثمر رساندن نهال نو پای انقلاب از رفتن امتناع کرد. میگفت: «دیگر وقت رفتن نیست. باید ایستاد و انقلاب را به ثمر رساند.» سرانجام موفق به کسب رتبۀ 51 کنکور ریاضی فیزیک در سال 1357 شد و در رشتۀ برق الکترونیک در دانشگاه صنعتی اصفهان به تحصیلات خود ادامه داد. این موضوع مبین هوش سرشار و استمرار او در درس خواندن بود.
همواره آرام و متین حرف میزد. عدالت و ایمان چنان در وجودش ریشه دوانیده و متبلور بود، که یک بار در محراب مسجد دانشگاه به عنوان امام جماعت ایستاد و دهها دانشجو به او اقتدا کردند. از غرور و تکبر و خودبزرگبینی بر حذر بود. همواره به انجام تکالیف شرعی خود پایبند بود و در این زمینه از اهمال کاری حذر میکرد. بسیار منضبط بود و نظم را سرلوحۀ امور خود قرار داده بود. به مطالعه علاقۀ فراوانی داشت. کتابهای شهید مطهری و دکتر شریعتی را گردآوری و در کتابخانهاش نگهداری میکرد، تا در فرصت مناسب به مطالعۀ آنها بپردازد.
در تظاهرات، پخش اعلامیه و شعارنویسی بسیار فعالیت میکرد. هدفش رسیدن به خواستۀ ملت ایران و رهبر تبعید شدهاش بود و تا نیل به این مقصود، لحظهای آرام و قرار نداشت. زبان خارجهاش بسیار عالی بود، تا آنجا که به سهولت با خارجیها صحبت میکرد و با آنان همکلام میشد.
به ائمه اطهار (ع) ارادت خاصی داشت و منتهای آرزویش ظهور منجی عالم بشریت (عج) بود. دوست داشت انقلاب آن حضرت به انقلاب اسلامی پیوند بخورد و در جهاد فراگیر شود. به حجاب و حفظ آن بسیار حساس یود و همواره خواهران خود را به این مهم ترغیب و تشویق میکرد. از بیحجابی و حضور در مجالس منافی عفت حذر میکرد. از امر به معروف و نهی از منکر غافل نبود و همواره با تارکان نماز صحبت میکرد و با دلیلهای پر مغز و مبرهن، آنان را به این امر مقدس ترغیب مینمود.
با پاره کردن تبلیغات کمونیستها، تلاشهای آنان را مختل میکرد و در این راه لحظهای دست از تلاش بر نمیداشت. حتی یک بار گرفتار آنان شد، اما باز به کار خود ادامه داد. با گروههای منحرف که در مسیری جز مسیر انقلاب گام برداشته بودند؛ مخالفت میکرد و در هدایت آنها به سمت صراط مستقیم کوتاهی نکرد. همزمان با انقلاب فرهنگی برای اعتلای فرهنگ مردم، با تعدادی از دوستانش عازم شهرکرد شد و به عنوان معلم تربیتی در هنرستانهای آنجا انجام وظیفه کرد. دوست داشت مردم ناآگاه و فریبخورده را هدایت کند و آنان را به سوی موازین انقلاب سوق دهد. به مسئولان نظام علاقۀ وافری داشت و امام را در رأس آنها میدید. علاقۀ خاصی به شهید بهشتی داشت، ایشان را یاور و یار جدا نشدنی امام و انقلاب میدانست.
خانواده، مخصوصاً مادر بزرگوارش را محترم میشمرد و در حفظ سلامتیشان بسیار کوشا بود. در شناساندن جریانات منحرف به دانشگاهیان نقش مهمی را ایفا میکرد. در ورزش تکواندو بسیار فعالیت داشت؛ اما بر اثر آسیبی که به زانویش وارد شد، از آن فاصله گرفت.
از اقدامات مهم فرامرز میتوان به: مسئولیت واحد جهاد دانشگاهی، مسئولیت روابط عمومی شورای پذیرش دانشگاه و بنیانگذاری دفتر پشتیبانی جنگ جهاد دانشگاهی اشاره کرد. اهل تدبر و تأمل دربارۀ امور پیرامون خود بود و قانع به داشتههایش. در تابستان سال 1361 وقتی از رادیو شنید که جبهههای نبرد به رانندۀ بلدوزر و لودر نیاز دارد، این فکر در ذهنش جرقه زد که شاید این فعالیت با او سازگاری داشته باشد. وی که بسیار فداکار بود و اهل گذشت، بیوقفه برای اعزام مهیا شد و با شور و هیجانی وصفناپذیر راهی میادین نبرد شد.
ابتکارات و پیشنهادات فرامرز در پیشبرد فعالیتهای رزمندگان بسیار کارساز و ثمربخش بود. حتی یک هواپیمای بدون سرنشین با رادار ساخت که در قسمت زیرین آن دوربینی نصب کرده بود تا از موقعیتهای دشمن عکس برداری کند.
پس از مدتی در منطقۀ عملیاتی پاسگاه زید در کنار درۀ تبوک بر اثر اصابت ترکش خمپاره به زانویش مجروح شد؛ اما پس از حصول بهبودی نسبی دگر باره راهی جبههها شد. مدتی قبل از عملیات والفجر مقدماتی، ساخت جادهای مهم و استراتژیک در منطقه بر عهدۀ جهاد اصفهان گذاشته شد، که مسئولیت اجرای آن با فرامرز بود. اجرای این طرح دو ماه و نیم به درازا کشید. با آغاز عملیات، ایشان در اجرای خاکریز فعالیت بسیار داشت. حضور در عملیاتهای مختلف را افتخار میدانست؛ لذا میکوشید تا در همۀ آنها حضوری فعالانه داشته باشد. در خیبر به عنوان مسئول محور عملیاتی مهندسی انجام وظیفه کرد.
وی بنیانگذار دفتر پشتیبانی جنگ جهاد دانشگاه بود. از طرح و اجرای ابتکارات جنگی متناسب با رشتۀ تحصیلیاش غافل نبود. تنها رابط شورای پذیرش با دانشجویان اخراجی و تعلیقی بود و با برخورد جدی در تصمیمات شورا نقش مهمی را ایفا میکرد. در این زمینه بارها عنوان کرد که هدف از تقبل این مسئولیت چیزی جزء رضای خداوند متعال نبوده و نیست.
در یکی از شبها بین نیروها گسستی به وجود آمد که مانع ارتباط بین بچهها شد، در حالی که هوا هنوز روشن بود، در دید مستقیم دشمن و در حاشیۀ خط مقدم بیباکانه به سمت مکانی رفت که هنوز شاهد استقرار کامل نیروهای ما نبود. پس از جمعآوری تمامی نیروها و امکانات، ارتباط قطع شده را بر قرار کرد و به انتقال تعدادی از دستگاهها در جایی امن اقدام نمود. این حرکت از نظر نظامی بسیار مهم و حائز اهمیت بود؛ اما ایشان به خوبی از عهدهاش برآمد. وی با مسئولان، در ارتباط با طرحهای دانشگاه به منظور رفع بعضی از نیازهای منطقه همکاری تنگاتنگ داشت، زیرا بعد از عملیات خیبر و جمعآوری مختصری از اهداف این عملیات و نقش مهندسی
رزمی در نیل به این اهداف به این باور رسید که باید برای رفع بعضی از ضعفها از دانشگاه کمک گرفت.
ازدواج را مانع از جهاد و رفتن به جبهه نمیدانست؛ لذا برای تکمیل دین خود خود با دختری با ایمان پیوند ازدواج بست که ثمرۀ آن دختری به نام مریم بود. در نماز شبهایش چنان گریه میکرد که یک بار همسرش حین جمع کردن جانماز، متوجه مرطوب بودن آن شد.
درد ناشی از بیماری، گاه آه و نالۀ او را در پی داشت؛ اما مجروحیت و شیمیایی شدن را بسیار تاب میآورد. علت را که پرسیدند، پاسخ داد: «آنها در راه خدا بود و تاب و تحملش را خدا داده بود؛ اما درد ناشی از امراض، این حس و حال را ندارد.» گفتههایش بدون پشتوانه نبود و تا از گفته و عملی مطمئن نمیشد، آن را بر زبان جاری نمیکرد.
خاکریزی که او حین عملیات والفجر 8 در شب شهادتش احداث کرد، صبح روز بعد سبب دفع چندین پاتک دشمن شد. لحظهای از لزوم جهاد و مقاومت در برابر دشمن غافل نمیشد و این موضوع را به دیگران نیز یادآوری میکرد. کناره گرفتن از جبهه را با ترک صحنۀ کربلا در عاشورا برابر میدانست. جدای از مسئلۀ مرزها، رفتن به جبهه را برای دفاع از اسلام و انقلاب ضروری میدانست، حتی اگر قرار بود برای نجات اسلام تا آخر دنیا برود، میرفت.
همواره عقیده داشت که دل کندن از خانه و رهسپار جبههها شدن، باید فی سبیل اله باشد و در مسیر درست و با نیتی خالص و پاک. در ظهر روز پنجشنبه هفده بهمن ماه سال 1364 مطلع شد که عملیاتی در شرف وقوع میباشد؛ لذا عصر همان روز دل بریده از دنیا، عزم هجرت سمت دیار نور کرد و به عنوان فرماندۀ مهندسی رزمی فعالیتهای ستودنی و در خور توجهی را انجام داد. سرانجام در بیست و نهم بهمن 1364 حین عملیات والفجر 8 در فاو و بر اثر اصابت ترکش گلولۀ تانک در ساعت 3:30 هنگامی که در پیشاپیش نیروها گام بر میداشت، تجربۀ شیرین شهادت را در ختام دفتر پر بار زندگیاش به ثبوت رسانید.
گلچینی از وصیتنامۀ شهید:
«حمد و سپاس خدای تعالی را که در این دنیای پر تلاطم و آکنده از مظاهر دروغین و فریبنده و مملو از امواج فساد به ما رهبری عطا کرد که هم کشتی نجات است و هم کشتیبان. در این میانه بیچاره و بدبخت، خوار و خفیف در دنیا و آخرت، پست و زبون در ایمان و معرفت، [کسی که] خلاف این جریان عزم رفتن کند، که قطعاً در پیشگاه الهی نه نصیبی دارد و نه حجتی.»