وصیتنامه شهید پاسدار عباسعلی رحیمی:
سلام عليكم همسر عزيزم، اميداورم كه حالت خوب بوده باشد، و هيچگونه ناراحتي نداشته باشي، و زیر پرچم پرافتخار اسلام خوش و خرم بوده باشيد. همسر عزيزم، نور چشم من تو بودي، و از دست تو خيلي خوشحال بودم و راضي. اميدوارم كه بعد از شهادت من هم صبر داشته باشي، تا خدا و من از دستت راضی باشيم. عزيزم دعا كن كه آخرعاقبت همه ما خوب بوده باشد.
رضا به رضاي خدا باش، كه هر چه خدا خواست همان است. سعي كن در دل شب بيدار شوي. با خداي مهربان درد دل كن كه هر چه از خدا بخواهي به شما عطا ميكند، فرزند عزيز و دلبندم را به خدا و بعد به شما میسپارم.
چند نصيحت به فرزندم؛ هيچ موقع گناه نكن كه گناه نكردن بهتر است از توبه كردن. هيچ موقع خدا را فراموش نكن، و اسلحه به زمين افتاده مرا بردار و با دشمنان اسلام مبارزه كن. عزيزم براي خاطر خدا كار كن تا روح من شاد شود، و فرزند عزيزم اگر در دنيا شما را نديدم در آخرت انشاالله در بهشت شما را ميبينم.
از برادرانم یک به یک ميخواهم كه در راه خدا کوشش کند و تا آنجايي كه امکان دارد به جبهه بروند، نگويند زن داريم خانهمان را چه كنيم، همه اينها كه به جبهه ميروند زن و بچه و خانه دارند، به خود بياييد. و مهدي عزيز، برادرم اگر دلت خواست برو و طلبه شو و به اسلام عزيز خدمت كن، البته مرا ببخشيد كه در كارهاي شما دخالت كردم ولي اگر بدانيد من خوبي شما را ميخواهم.
زندگینامه پاسدار شهید عباسعلی رحیمی:
شهید عباسعلی رحیمیفرزند رجبعلی پنجم بهمن ماه 1343 در خانوادهای دیندار و مذهبی ساکن حاجیآباد دیده به جهان گشود. چهارمین فرزند خانواده بود. دورۀ شیرین کودکی را در آب و هوای پاک زادگاهش پشت سرگذاشت و برای فراگیری علم و دانش راهی دبستان شد. علاوه بر درس خواندن در کارهای مختلف به پدرش کمک میکرد. برای اینکه روی پاهای خودش بایستد، در نانوایی مشغول به کار شد. واجبات دین را عاشقانه و برای رضای معبودش انجام میداد و اگر فرصتی به دست میآورد برای بالا بردن سطح علم خود مطالعه میکرد. در مشکلات زندگی به خداوند توکل میکرد و همیشه امیدوار بود. شرایط سخت روستا و نبود امکانات باعث شد ایشان به انسانی صبور، قانع و بی نیاز از مال دنیا تبدیل شود. بعد از خواندن نماز یومیه، سورۀ واقعه را تلاوت میکرد. بهجز حضور در مراسم عزاداری بزرگان دین، در میلاد این عزیزان هم شرکت و خدمت میکرد. با اوج گیری تظاهرات علیه رژیم پابهپای دیگر آزادی خواهان در این عرصه حضور داشت. با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در راستای ادامۀ اهدافش به عضویت سپاه درآمد و خالصانه فعالیت میکرد. در نوزده سالگی برای تکمیل دینش با دختری عفیف که خانوادهاش در نظر گرفته بودند، به صورت ساده و سنتی ازدواج کرد. رفتار و اخلاق ستودهای داشت و همیشه با همسرش با احترام صحبت میکرد. هرگاه همسرش برای انجام امور منزل به کمک نیاز داشت، به یاریاش میشتافت. با اوج گیری جنگ حق علیه باطل و غائلۀ کردستان بدون لحظهای درنگ به صف رزمندگان اسلام پیوست تا دشمن بیرونی و درونی را نابود کنند. همچون دیگر رزمندگان اسلام در نبرد با دشمن بدون هراس میجنگید و ایمانش از قبل هم بیشتر شده بود. زمانی که متوجه شد عملیات والفجر4 در پیش است با لشکر8 نجف اشرف در گردان پیاده با دیگر سپاهیان سلحشور به بانه شتافت. ایشان خدمت بیسیمچی را برعهده داشت. سرانجام در بحبوحۀ عملیات به تاریخ 1362/7/3 ترکش سینۀ عاشقش را درید و با نوشیدن شربت شهادت به کاروان سید و سالار شهیدان پیوست. جسم پاکش بعد از بازگشت از مناطق جنگی و تشییع باشکوه کنار دیگر شهیدان حاجیآباد آرام گرفت و جاودانه شد.
«روحش شاد و راهش پر رهرو»
عنوان خاطره: اخلاق نیکو
مدتی بود که عباسعلی مشغول خانه سازی بود و داشت سرپناهی را برای خانوادهاش آماده میکرد. یک بار به دیدارش رفتم، ایشان از کار دست کشید و برای کارگران چای ریخت، سپس به آنها تعارف کرد و گفت که بیایید نوش جان کنید. من از رفتار او تعجب کردم و گفتم که چرا شما این کار را میکنید؟ پاسخ داد که مادرجان معلوم نیست که هر کدام از ما چند صباح دیگر زنده باشیم، پس باید در همین فرصت اندک سعی کنیم به بهترین نحو زندگی و رفتار کنیم.
به نقل از مادر شهید
عنوان خاطره: چشم انتظار نباشید
تازه به مرخصی آمده بود، به سراغش رفتم و گفتم: «مگر کار و زندگی ندارید که دائماً در جبهه هستید؟!» ایشان کمی تامل کرد و پاسخ داد، پدر جان، کار، خانه و زندگی من همان جاست. مهمتر از آن کاری ندارم، چشم انتظار من نباشید. اگر جنگ ایران و عراق به پایان رسید به فلسطین خواهم رفت و در آنجا مبارزات خود را انجام میدهم.
به راستی که ایشان در طول مدت جنگ خیلی فعال بود و در این راه فدا کاریهای بسیاری از خود نشان داد.
به نقل از پدر شهید