وصیتنامه شهید پاسدار غلامحسین رضایی:
با درود و سلام بر امام عصر منجی انسانها و نجات دهنده تمام مسلمانان جهان که همگی انتظار او را میکشند و همه میخواهند که هر چه زودتر ظهور کند و پرچم اسلام را در تمام جهان برافراشته کند و حکومت ظلم و ستم را از میان ببرد و تمام مسلمانان و مستضعفین را از زیر سلطه استعمار شرق و غرب نجات دهد و آنها را حاکم بر این سرزمین گرداند و حکومت قرآن را پیاده کند.
بنده افتخار میکنم که سرافراز در چنین زمانی هستم که ولی فقیه و نایب امام زمان (عج) امام رشید و بی باک خمینی بتشکن ابراهیم زمان در رأس حکومت ما قرار دارد و باز گوشزد میکنم که ای ملت شریف زمانی که شما در آن هستید زمانی است که تمام اسلام در مقابل تمام کفر قرار گرفته و اگر شما وظیفه خود را با آگاهی و هوشیاری انجام ندهید و زمان بگذرد برای شما جز پشیمانی چیز دیگر نخواهد ماند و فردا نیز افسوس فایدهای ندارد نفرین نسل آینده را بر خود میخرید چرا چون بعد از پیامبران و ائمه این تنها فرصت که به دستمان آمده و باید این فرصت عزیز را غنیمت شمرده تا عزت و افتخار برای خود و نسلهای آینده را تضمین کرد و از کجا معلوم که دیگر این چنین وقتی پیش آید.
به خواهران سفارش میکنم که حتماً دانش کسب کنند تا بتوانند به فرزندان خود آگاهی دهند حجاب و عفت خود را حفظ کنند تا فردای قیامت پیش فاطمهزهرا رو سفید باشند و کاری نکنند که فاطمه (س) فردا از آنها رو برگرداند آری چشمانم را باز گذارید تا کوردلان خیال نکنند که راه خود را با چشمان بسته رفتم و دستهایم را از تابوتم بیرون بگذارید تا چشمهای عبرت بین ببینند که از این دنیا جزء چند متر کفن چیز دیگری با خود نمیبرم.
خدایا تو خود فرمودهای شهید نمرده است بلکه زنده و جاوید است و در نزد من روزی میخورد پس تو را قسم به نام شهید و به مقام شهید و به اجر شهید مرا ببخش و از رهروان آنها قرار بده، خدایا تو را قسم به قلب کوچک وشکسته فرزندان شهدا و با اشک جاری آنها از فراق پدر و با ارواح شهدا از هابیل تاکنون از گناهانم در گذر و کارهایم را با خلوص و اگر عمرم تمام شده و با زنده بودنم نمیتوانم خدمتی به اسلام و قرآن بکنم و صلاح دنیا و آخرت من در شهادت ختم میشود و خون بیارزش من اثری برای اسلام و قرآن و جامعه دارد و تو را به همه آبرومندان درگاهت قسم میدهم که شهادت واقعی را نصیبم کن.
و بدانید سخت کوشی با خوشگذرانی سازگار نیست با فرورفتن در لذترانی را نمیتوان مزه پیروزی را لمس کرد و چشید بسا خواب غفلت که عزمهای قوی را در هم شکسته و تیرگیهای ظلمت که همتهای والا را سست کرده است، هر کس پیروزی و سربلندی اسلام و قرآن را طالب است باید مقداری هم تحمل سختی آن را بنماید که آن سختیها دائمی نیست و حق بر باطل پیروز نمیشود مگر با صبر و بردباری و تلاش و کوشش اهل حق.
بیائید آنچه میگویند در مقام خود را آزمایش کنیم نه اینکه تنها بشنویم، همه شما عزیزان وصایای شهیدان گلگون کفن ایران را شنیدهاید و سر تکان داده و افسوس برای آنها خورده و بعد از چند روزی همه را فراموش کردهاید، بی حجاب به بی حجابی خود ادامه داده، با آنکه از شهید شنیده که خواهرم حجاب تو از خون من مؤثرتر است چون اگر یک جامعه با عفت باشد هیچگاه جوانان به انحراف کشیده نخواهد شد و انقلابهای بزرگی را دشمنان با بیعفتی به زانو درآوردهاند. مطالعه کنید و بپرسید آنکه غیبت میکرده بعد از مدتی می شنود، اما گویا یک گوش او در بوده و گوش دیگرش دروازه، مثل اینکه اصلاً نشنیده است.
رباخواران بیتفاوتان بیتوجه به همه و همه مانند هم بیچارهها در روز تشییع پیکر پاک شهیدان تلاش و کوشش میکند که دستی به تابوت او برساند تا در اجر تشییع شریک باشند و با فریاد گوش خراش بانگ برمیآورند که شهید راهت ادامه دارد، اما بعد از شنیدن یا مطالعه وصیت او که گفته از اعماق وجود او برخاسته سری تکان داده و میگویند حیف بود، جوان بود بیچاره افسوس زود رفت. اینگونه افراد جداً باید سری به بیچارگی و در خواب غفلت بودن خود تکان دهند و اندکی به خود بجنبند که اگر نفس رفت و برنگشت آنوقت آنچنان حسرت و افسوس خواهند خورد که همه افسوسهای دنیا در برابر آن قابل مقایسه نیست، ای بنده خدا هماکنون که میخوانی یا میشنوی آیا از خدا نوشته یا ضمانت گرفتهای که آنقدر عمر میکنی که خطاها و اشتباهات را جبران میکنی که همین امشب یا همین الان میمیری. پس اگر نمیدانی از خواب غفلت بیدار شو تا دیر نشده و عمل کن که امروز روز عمل است و فردا روز حساب، اگر امروز عمل نکردی فردا برداشتی نخواهی کرد و از هیچکس کمک نخواهی گرفت الا عمل خود پس حال که فهمیدی اگر تاکنون نماز را اول وقت نمیخواندی بخوان، چون نماز پایه و اساس دین است اگر پذیرفته شود سایر اعمال هم پذیرفته میشود و اگر رد شود سایر اعمال هم رد خواهد شد. نماز کارخانه انسان سازی است نماز انسان را از تمام بدیها و زشتیها باز میدارد نماز صابون خطاهاست، نماز معراج مؤمنین است، نماز وسیله ارتباط بنده ذلیل با جهان آفرین است .
ولی به عنوان تذکر بگویم همان گونه که خداوند دست جنایتکاران و ستمگران را از سر مردم ایران توسط مردم قهرمان کم کرد، جنگ را نیز هرگاه صلاح بداند به آنی به پیروزی خواهد رساند اما این جنگ و غیره به خاطر امتحان من و توست اگر نبود فردای قیامت به خدا میگفتیم که ما نیز اگر زمانی اسلام و قرآن به خطر میافتاد ما حاضر بودیم جانفشانی کنیم و اگر ما نیز در زمان حسین بودیم حسین را تنها نمیگذاشتیم این جنگ به خاطر رسوا کردن اینگونه اشخاص دروغگوست خداوند وعده داده که حق بر خلاف خواست کافرین پیروز خواهد شد. تا به کی این ظواهر دنیا و در مثلث خور و خواب . شهوت غوطه ور بودن
به ملت سفارش می کنم که دست از یاری امام عزیز، حسین زمان برندارید به علما سفارش میکنم که چون الگوی مردم هستند آن طور که میگویند خود نیز عمل کنند. به دانش آموزان و دانشجویان سفارش میکنم که با دانش عمیق آموختن جامعه را از وابستگی به شرق و غرب برهانند. به کشاورزان سفارش میکنم با کشت محصولات اساسی کشور را به خود کفائی اقتصادی برسانند که بیلی که به زمین فرو میکنند، برای خود کفائی اجر خون شهید دارد و همان بیلی بر قلب دشمن فرو می رود. به کارگان در کارخانه سفارش میکنم که با کار زیاد چرخهای اقتصادی را پیش از پیش به گردش درآوردند که تاکنون چنین بوده است. به کارمندان سفارش میکنم که با ملت شهید پرور با نهایت تواضع رفتار کنند و دست از کاغذبازی زمان شاهی بردارند.به خواهران سفارش میکنم که حجابشان راکه ازخون شهیدکارسازتر است حفظ کنند، به همه خویشان سفارش میکنم که باهمدیگر باصفا و صمیمیت زندگی کنند واز درد هم آگاه باشند و کدورتها را دور بریزند و با همدیگر زیاد رفت و آمد کنند، صله رحم را ترک نکنند
اگر شهید شدم نمیخواهم برای من افسوس بخورید بلکه به وصایای من عمل کنید هر کس به این وصیت عمل کند اگر بیگانه باشد با من آشنا و خویشاوند و دوست و همدم است. و اگر دوستان و آشنایان و فرزندانم و خویشاوندان عمل نکنند با من بیگانه و غریبه و فردا قیامت مسئول هستند
خدایا اکنون عازم جبهه شدهام نه به خاطر شهادت، نه به خاطر معلول شدن و مفقود شده و غیره، بلکه هدف رضای تو و دفاع از دین مقدس و قرآن است واگر در این راه هدف مقدس لیاقت شهادت پیدا کردم نظر لطف تو شامل حالم شده است.
زندگینامه پاسدار شهیدغلامحسین رضایی:
در نوزدهم اردیبهشت ماه 1337 در خانوادهای زحمتکش از روستای آبادچی دیده به جهان گشود. دومین فرزند خانواده بود. دوران دبستان خود را در روستا گذراند و همزمان با درس خواندن، به پدر در کار کشاورزی و به مادرش در امر قالیبافی کمک میکرد. بعد از آواره شدن مردم روستای آبادچی در اثر احداث سدّ زایندهرود به همراه خانوادهاش به شهرستان نجفآباد مهاجرت کردند. در این شهر زمینی خریداری کرده و ساکن شدند. این شهید والامقام دورۀ راهنمایی را در نجفآباد سپری کرد و در همین شهر دیپلم حسابداری گرفت. مدتی هم درس طلبگی خواند.
در بحبوحۀ انقلاب با جوانان ضد رژیم که عموماً افراد متعهد و متدین از طلاب و دانشآموزان نجفآباد بودند، ارتباط داشت. با هم تشکلی ایجاد کردند و مخفیانه نوارهای سخنرانی و اعلامیههای امام را به دست مردم میرسانیدند. در این راه چندین بار توسط عناصر رژیم تهدید به مرگ و ترور شدند. بعد از انقلاب ازدواج کرد و پس از آن به صفوف برادران سپاهی پیوست و در اکثر مواقع در مأموریت در مأموریت به سر میبرد. در برخورد با خانواده الگو بود و به تربیت فرزندانش اهمیت فراوانی میداد. به مسائل دینی خود مقید بود و به نماز اول وقت اهمیت فراوانی میداد. در خفا نماز شب میخواند و با سوز و گداز با معبودش مناجات میکرد.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، از طرف لشکر8 نجفاشرف عازم جبهههای حق علیه باطل شد تا به یاری همرزمانش بشتابد و از مردم مظلوم میهنش دفاع کند. چندین بار به جبهه رفت و ماهها در مناطق جنگی ماند و دلیرانه با دشمن نبرد کرد. یکبار نیز در ارتفاعات بازی دراز به شدت مجروح شد که به بیمارستان انتقال یافت. او که عشق به جهاد و شهادت در وجودش شعله کشیده بود و نمیتوانست همرزمانش را در میدان نبرد تنها بگذارد، پس از بهبودی نسبی دوباره عازم مناطق جنگی شد تا با آخرین قطرۀ خونش در مقابل دشمن بعثی مبارزه کند. به خاطر تلاشهای روزافزونش به سِمَت فرماندهی گروهان منصوب شد. عشق به ائمه و اهل بیت در وجودش شعله میکشید. در شروع خواندن زیارت عاشورا اشک از دیدگانش جاری میشد و حسرت میخورد که چرا دوستانش در جهاد فی سبیل الله به شهادت رسیدند و او هنوز در میانۀ راه مانده است. سرانجام پس از آخرین مرخصی خود، با همسر و چهار فرزند خود دیدار کرده و پس از خداحافظی دوباره به جبهه بازگشت. پس از مجاهدتها و دلاوریهای بیمثالش در روز چهارم اسفند ماه 1365 و عملیات کربلای5 بر اثر شدت جراحتهای وارده به آرزوی دیرینۀ خودش که همانا شهادت در راه خدا بود رسید و به ملکوت اعلی پیوست.
«روحش شاد و راهش پر رهرو»
عنوان خاطره: روح بزرگ
سن و سال زيادي نداشتيم. در عالم کودکي خود بوديم و با خواهرم بازي ميکرديم. غلامحسين امتحان داشت. با اينکه چند بار تذکر داد، سر وصداي ما فروکش نميکرد و شيطنتهايمان ادامه داشت. بيتوجهيمان باعث شد که غلامحسين عروسکم را پاره کند و بگويد که چند مرتبه گفتم صدا نکنيد.
عروسکم را خيلي دوست داشتم و خيلي ناراحت شدم؛ اما خود کرده را تدبير نيست.
چند روزي گذشته بود که ديدم غلامحسين برايم عروسکي بزرگتر و زيباتر خريد. روح بزرگي داشت.
به نقل از خواهر شهید
عنوان خاطره: پرهيز از غيبت
اهل غيبت نبود. اگر در جمعي غيبتي ميشنيد، بلافاصله تذکر ميداد، و اگر توجهي نميشد، يا موضوع صحبت را تغيير ميداد و يا اينکه جمع را ترک ميکرد.
ميگفت: «اگر يک وقت خواستيد پشت سر کسي حرف بزنيد، زبانتان را ميان دندانهايتان بگذاريد و فشار دهيد، به محض اينکه درد را احساس کرديد، بفهميد کارتان اشتباه است.»
به نقل از همسر شهید