سردار شهید محمدرضا گوسفندشناس
فرمانده گردان پیاده لشکر8 نجفاشرف
اولین فرزند خانواده بود و از همان کودکی با شرکت در کلاسهای قرآن، روح خود را پرورش داد. برای تأمین مخارج تحصیلش کار میکرد و از یاری رساندن به پدرش در امور کشاورزی نیز غافل نبود. تا میتوانست در مسجد و مراسم دعای کمیل و ندبه حضور مییافت. در هیئتهای مذهبی و بهخصوص عزاداری امام حسین(ع) فعال بود. عشق به ائمۀ اطهار سبب شد تا در هیئت امام زمان(عج) نامنویسی کند و به عنوان عضوی کوشا در برنامهریزی امور و اجرای مراسم مختلف مشارکت داشته باشد. دوران جوانی محمدرضا مصادف شد با زبانه کشیدن شعلههای انقلاب اسلامی. از او به عنوان یکی از افراد فعال در تظاهرات دوران انقلاب نام میبرند. برای رسیدن به آرمان والایش، به راهپیمایی و تظاهرات اکتفا نکرد، بلکه به یاری دوستان مبارزش در پخش و توزیع اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام کوشا بود. فعالیتهای اساسی و چشمگیر محمدرضا موجب شک ساواک شد، تا آنجا که برای ضبط اسناد، اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام خمینی به خانهاش هجوم بردند؛ اما چیزی نیافتند.
سال 1358 دیپلمش را در رشتۀ ماشین آلات کشاورزی از هنرستان فنی دکتر شریعتی گرفت. اخلاق و کردار خوبش باعث شد تا در خانواده از او به عنوان الگو و سرمشق یاد شود. فعال بود و پُر جنب و جوش، هیچگاه نمیتوانست بیکار بماند. گویی وجودش از او تمنّای خدمت به خلق را داشت.
از جمله فعالیتهای محمدرضا محافظت از شخصیتهای مذهبی و نمایندۀ مردم در مجلس شورای اسلامی بود. عاشق ولایت فقیه بود و به امام عشق میورزید. وقتی برای دیدن رهبر و مقتدای خود عازم قم شد، با دیدن ایشان بیاختیار شروع به گریستن کرد و با جان و دل سخنان رهبرش را گوش داد.
با شروع جنگ عراق علیه ایران، با اولین گروه بسیج به سر پل ذهاب عزیمت کرد، سپس به سپاه پیوست و به عنوان پاسدار خدمت
كرد. به منظور انجامِ مأموریت شش ماهه عازم کردستان و دیواندره شد. زیرک و خلاق بود، زمانی که دمکراتها او را دستگیر و در اتاقی حبس کردند، با استفاده از سکههایی که همراه داشت، پیچهای پنجره را باز و از این طریق اقدام به فرار کرد.
لحظات ارزشمند عمرش را به راز و نیاز با خالق هستی و دعا و مناجات گذراند. توصیهاش این بود که نبایستی در هیچ شرایطی از غیر خدا چیزی طلب کرد؛ چرا که منّت و ذلّت به همراه دارد؛ پس چرا از خدا نخواهیم تا از جایی که حتی گمان نمیکنیم، خشنودمان سازد.
محمدرضا با اخلاق و رفتار نیکویش، درس خوب ماندن و باتقوا و نمونه بودن را به دیگران آموخت. خوشخلقی، پاکدامنی، رازداری، ایثار و فداکاری از صفات با ارزش بود. هیچگاه با حالت دستوری با زیردستان خود سخن نگفت و رفتار نکرد. لبخند با لبهایش بیگانه نبود و همیشه سعی داشت به نیروهایش روحیه دهد.
برای او شهرت و مقام هیچ اهمیتی نداشت و آنچه در نظرش مهم بود، فقط رضای خدا بود و بس. در این راستا حتی به خانوادۀ خود هم نگفته بود که فرماندهی یکی از گردانهای لشکر8 نجفاشرف را بر عهده دارد و خانواده بعد از شهادتش متوجه این امر شدند.
شجاعت او در عملیات فتحالمبین مثال زدنی است. در عملیات آزادسازی خرمشهر از ناحیۀ کتف و دست راست مجروح شد. برای اینکه خانواده ناراحت نشوند، مجروحیتش را از آنان مخفی كرد. بعد از بهبودی نسبی، مصادف با عملیات رمضان عازم جبهه شد پس از شرکت در عملیات رمضان، مدتی در مرکز آموزش نجفآباد به آموزش نظامی نیروهای بسیجی مشغول شد. سپس عازم منطقۀ موسیان شد. تا در عملیات محرّم شرکت کند. محمدرضا در این عملیات فرمانده گردان پیاده بود. در آستانۀ عملیات، باران شدیدی منطقه را فرا گرفت و رزمندگان دچار مشکل شدند. بارش باران خللی در انجام عملیات وارد نشد و محمدرضا با گردانش در عملیات شرکت کرد و در حین تصرف اهداف عملیات بر اثر اصابت ترکش به سرش آسمانی شد.