سردار شهید اکبر کمرانی (کامرانی)
فرمانده گردان تیپ 25 کربلا
اولین فرزند خانواده بود. دو سالِ باقیمانده از دبستان را به علت سکونت در اصفهان، در مدرسۀ رکنالدین اصفهان خواند. چهارده ساله بود که در مغازۀ عمویش در شهر داران برای کار حسابداری و کارآموزی مکانیک مشغول شد و در مدت چهار سال در تعمیر موتورسیکلت مهارت پیدا کرد. سپس به اصفهان برگشت و در آنجا مشغول کار شد. پس از حدود یک سال و نیم به نجفآباد رفت و با اجارۀ مغازهای به کار تعمیر موتورسیکلت مشغول شد. پس از اتمام دورۀ سربازی ازدواج کرد. به عنوان راننده در ذوبآهن اصفهان استخدام شد. با انجمن اسلامی ذوبآهن نیز همکاری میکرد. این دوره از زندگی اکبر مصادف شد با مبارزۀ مردم علیه رژیم شاه. او به همراه شوهر خواهرش در توزیع اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام خمینی میکوشید و در تظاهرات حضور فعال داشت.
پس از انقلاب و تشکیل کمیتۀ انقلاب اسلامی، فرصت را غنیمت شمرد و از آغاز تأسیس، در آن نهاد مشغول خدمت شد و پس از گذراندن دورههای آموزشی، آمادگی خود را برای اعزام به هر مأموریتی اعلام کرد. بسیار به کار خود متعهد و پایبند بود. با شجاعت و اقتدار، مأموریتهای محول شده را انجام میداد. با تشکیل سپاه پاسداران به عضویت این نهاد انقلابی در آمد.
با شروع غائلۀ اشرار در کردستان به عنوان پاسدار برای مقابله با ضد انقلاب، به آن دیار عزیمت کرد و مدتی در پاکسازی شهرها و روستاهای کردستان حضور داشت.
با شروع جنگ، همان ابتدا عازم جبهههای جنوب شد. با وجود همسر و دو فرزند، هیچگاه مِهر و محبتی که به آنان داشت، سبب نشد که عشق به اسلام و انقلاب را فراموش کند و هیچگاه وابستگی به خانواده او را از رفتن به مأموریت منع نکرد. دوست نداشت با مرگ طبیعی از دنیا برود، خواهان شهادت بود و آن را افتخار میدانست. عقیده داشت که باید در گسترش و پاسداری از خصلتهای والای سرور و سالار شهیدان در جامعه کوشش کرد؛ چرا که نهضت حسین(ع)، نهضت انسانسازی است. اوقات
فراغت خود را با مطالعه سپری میکرد. وقتی که به مرخصی میآمد، با اینکه جسمش پیش خانواده بود انگار روحش هنوز در مناطق جنگی سیر میکرد، به همین خاطر سریع به جبهه بر میگشت.
پس از مدتها حضور در مناطق عملیاتی، اعلام کردند که برای دریافت حقوق بیایید. قرار بود به هر نفر هشتصد تومان اعطا شود. اکبر با شنیدن این خبر به شدت ناراحت شد و از دریافت این حقوق خودداری کرد؛ چرا که اصلاً انتظار نداشت در مقابل فعالیتهایش وجهی دریافت کند. وقتی مسئولان متوجه اعتراض او شدند؛ پس از صحبت کردن با ایشان عنوان نمودند که این پول هدیهای از جانب حضرت امام است و اینگونه شد که اکبر این پول را قبول کرد.
او در ایجاد خط پدافندی فیاضیه، جزء نیروهایی بود که سردار شهید حاج احمد کاظمی از ایشان به عنوان نیروی فعال یاد میکرد.
در عملیات ثامنالائمه(ع) به عنوان فرمانده گردان در تصرف اهداف پیشبینی شده نقش بسزایی داشت. بعد از این عملیات، یک گردان از نیروهای شهرستان نجفآباد تشکیل داد و در عملیات طریقالقدس با سمت فرمانده گردان پیاده در کنترل عملیاتی تیپ25 کربلا قرار گرفت و توانست به سرعت تمامی اهداف واگذار شده؛ یعنی نهر سابله، پل سابله و جادۀ منتهی به بستان را تصرف کند.
صبح روز عملیات، بر اثر اصابت گلوله به بدنش به فیض شهادت نائل آمد.
جملهای از او به یادگار مانده است که گفته بود: «اگر ما همه در خاکریز اول دشمن شهید شویم و یک نفر باقی بماند، آن یک نفر به فرمان امام باید برود و پل ابوچلاچ (پل سابله) را در بستان را بگیرد.»