سردار شهید غلامرضا نورمحمدی
فرمانده محور لشکر8 نجفاشرف
در شهرستان آبادان به دنیا آمد. به عنوان اولین فرزند خانواده از همان طفولیت در مقابل حوادث مقاوم شد. در نوجوانی، اهل کتاب و کتابخوانی بود و به این کار چنان علاقه داشت که گاه برای خرید کتاب به قم، شیراز یا اصفهان سفر میکرد. به کتابهای شهید مطهری علاقۀ زیادی داشت. تحصیلاتش را تا اخذ دیپلم در رشتۀ برق، در آبادان ادامه داد. با اوجگیری انقلاب، غلامرضا با دوستانش در مسجد و گاه در خانه به تکثیر اعلامیههای امام مشغول میشدند و تا سپیده دم آن ها را بین مردم پخش میکردند. وقتی شنید که قرار است امام به میهن بازگردد، خودش را به تهران رساند؛ اما به علت مسدود شدن فرودگاهها توسط بختیار این اتفاق نیفتاد. سه روز بعد با ناراحتی به آبادان برگشت. برای آمدن امام خمینی نذر کرده بود که سه روز پی در پی روزه بگیرد.
در شرکتی به کار مشغول شد. گاهی میشد تمام حقوق یا پساندازش را صرف امور خیریه، یتیمان و محتاجان جامعه میکرد. عشق به درس خواندن باعث شد تا برای ادامۀ تحصیل فکر خود را برای سفر به خارج از کشور متمرکز کند. اما با شروع جنگ به جای رفتن به دانشگاه، عازم مناطق عملیاتی شد.
غلامرضا یکی از نخستین مدافعان خرمشهر بود. در جبهههای خرمشهر، آبادان و جزیرۀ مینو نقش فعالی داشت. چهل روز مقاومت دلیرانۀ غلامرضا و دوستانش، با سقوط خرمشهر به پایان رسید و با دلی پُر خون به آن سوی پُل خرمشهر عقبنشینی کردند. پس از آن به ایستگاه7 آبادان رفت. نیروهای عراقی برای تکمیل محاصرۀ آبادان قصد زدن پُل روی بهمنشیر را داشتند که غلامرضا به کمک همرزمان دلیرش جلوی عملیات آنها را گرفتند. او تخصص خاصی در انهدام سنگرها و خاموش کردن آتش تیربار دشمن داشت. با از جان گذشتگی در عملیات طریقالقدس، چندین تانک دشمن را منهدم و به همراه رزمندگان، منطقۀ آزاد شده را تثبیت کرد. در عملیات محرّم علاوه بر فرماندهی گردان، مسئولیت تیمهای ویژۀ خنثیسازی کمین را نیز برعهده داشت. شایستگیهای این
پاسدار مبارز سبب شد تا مأموریت سازماندهی گردان جدید و همچنین دفاع در برابر پاتک ها نیز به او واگذار شود. در عملیات والفجر مقدماتی مجروح شد اما به علت داشتن مسئولیتهای حساس، حاضر نشد به عقب برگردد. در عملیاتهای والفجر1، 2 و 4 با سِمَت فرماندهی گردان در تصرف اهداف واگذار شده مؤثر عمل کرد.
به عنوان فرمانده محور در عملیات خیبر و تصرف جزایر مجنون با همرزمانش حماسهها آفریدند که در این رابطه سردار شهید حاج احمد کاظمی همیشه از دلاوریهای ایشان به نیکی یاد میکردند.
در بیشتر عملیاتهایی که لشکر8 نجفاشرف انجام داده بود، حضوری فعال داشت، از جملۀ آنها میتوان به: عملیاتهای ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین، الیبیتالمقدس، رمضان، محرّم، والفجر مقدماتی، والفجر1، والفجر2، والفجر4، خیبر و ... نام برد.
غلامرضا همواره با نیروهای زیردستش همنشین بود. گاه حین تلاوت قرآن آن قدر گریه میکرد که صورتش از اشک خیس میشد. در هیاهوی جنگ، از نوشتن غافل نماند. خاطرات جبههاش را از ابتدای جنگ تا قبل از شهادت نوشت که اکنون این دستنوشتهها به صوت کتاب به چاپ رسیده است. در خصوص زندگی شهید محمد منتظری و شهید مظلوم بهشتی نیز شروع به نوشتن کرده بود که هر دو ناتمام ماند.
حین عملیات بدر گفت: «الان شش سال است که توی جبهه هستم و موقعش رسیده که شهید شوم. من در عملیات بدر شهید میشوم؛ چون خواب دیدهام که به سوی آسمان پرواز میکنم.» در عملیات بدر فرماندهی محور را بر عهده داشت و از هر روز دیگر خوشحالتر و سر حالتر به نظر میرسید. هنگامی که نیروهای گردان او در ساحل دجله منتظر فرمان عملیات بودند، غلامرضا به همراه یکی از همرزمانش در جزیرۀ مجنون بر اثر اصابت گلولۀ خمپاره، با سری متلاشی شده و لباسهایی خونین به مهمانی سالار شهیدان رفت.
پیکر پاکش در گلزار شهدای رضوانشهر آرمید.
عنوان خاطره: تواضع
قبل از عملیات بود، لشکر در تدارک عملیات بود و تمام بچهها مشغول آمادهسازی خود. گردان کوثر یا یگان دریایی لشکر تعدادی قایق و بلم را برای تعمیر و مرمت به دانشگاه شهید چمران آورده بودند. آن روز هوا بسیار گرم بود، ناگهان در گوشهای از دانشگاه آقای نورمحمدی را دیدم، که در حال روغن زدن به ته بلمهای واحد اطلاعات و عملیات بود. کنارش رفتم و با تعجب پرسیدم: «که این چه کاری است که شما میکنید؟! این کار دون شان شماست.» ایشان با وجودی که مسئولیت فرماندهی گردان پیاده را بر عهده داشت، لبخندی زد وگفت: «این بلم ها جزء اموال بیت المال است و باید در حفظ آن کوشا باشیم. با زدن این روغنها در کف بلم هم اموال بیت المال محفوظ میماند هم اینکه بچههای اطلاعات و عملیات در حین رد شدن از بین نیزارها بهتر میتوانند روی آب حرکت کنند. حالا چه فرقی میکند من این کار را انجام دهم یا شخص دیگری.»
به نقل از همرزم شهید
عنوان خاطره: دفاع
بعد از اینکه دیپلمش را گرفت، خواستیم او را برای انجام کار در شرکت نفت ثبت نام کنیم؛ چون اعلام کرده بودند به نیرو نیاز دارند. وقتی مسئول ثبت نام مدارک غلامرضا را دید، گفت که حیف است او با این وضعیت درسی و معدل بالا اینجا بماند و کار کند، او را برای ادامۀ تحصیل و گذراندن دورههای آموزشی برای آمادگی بیشتر، به خارج از کشور بفرستید. غلامرضا کارهای لازم را برای رفتن به خارج از کشور انجام داده و مهیای رفتن شده بود، که جنگ آغاز شد و ایشان دفاع از کشورش را بر هر کاری ترجیح داد و به جبهه رفت.
به نقل از پدر شهید