منتخب وصیتنامه شهید والامقام منصور فخار
با عرض سلام خدمت امام زمان(عج) و آرزوي طول عمر براي امام امت و آرزوي پيروزي رزمندگان، آنچه از احاديث و روايات ائمه معصومين بر ميآيد اين است كه بر هر مسلمان لازم است از خود وصيتنامهاي بجا بگذارد و از آنجا كه هيچكس وقت مردن خود را نميداند، پس اين گفته درست است كه مرگ براي همه هست از كوچك و بزرگ، پير و جوان، زن و مرد پس چه خوب است كه انسان هميشه آمادگي مرگ را داشته باشد، اما مرگ دو نوع است يا مرگ با ذلت و در رختخواب و دوم مرگ در راه خدا و در جبهه جنگ، ولي چه خوبست كه انسان در رختخواب ذلت نميرد.
شهيد منصور فخار در 26 اسفندماه 1350 در خانوادهاي متدين و انقلابي، ساكن نجفآباد ديده به جهان گشود. چهارمین فرزند بود. كودكي را تحت تربيت پدر گذراند و از همان دوران با قرآن و اهل بيت مأنوس شد. هفت ساله بود كه قدم به دبستان نهاد و تحصيلات خود را تا اواسط مقطع دوم متوسطه در رشتۀ ماشين ابزار در هنرستان شريعتي ادامه داد.
از كودكي شاهد حضور پدر و برادرانش در صحنۀ انقلاب و تظاهرات بود. هوش بالایي داشت و معلمانش از او بسيار راضي و خرسند بودند. با دوستان و بزرگترهايش با احترام و مهرباني رفتار ميكرد. به پدر در امر كشاورزي و به مادر در كارهاي خانه كمك و ياري ميرسانيد. در اوقات فراغت خود در كتابخانۀ حسنيه فعاليت داشت. به مطالعۀ كتابهاي شهيد مطهري و شريعتي علاقمند بود. به ائمه ارادت خاصي داشت و در مجالس مذهبي و در پايگاه حسنيه فعاليت و حضوري مستمر داشت.
با شروع جنگ تحميلي عراق بر ضد ايران، با دو تن از برادرانش عازم جبهه شدند و دليرانه در مقابل دشمن بعثي مبارزه و ايستادگي كردند، كه يكي از برادرانش به شدت مجروح شد و برادر ديگرش شمسالدين در عمليات خيبر سال 1362 در جزاير مجنون به شهادت رسيد. او كه مصمم بود راه برادر شهيد و ديگر شهيدان دلاور اين ميهن را ادامه بدهد، عزم رفتن به جبهه كرد؛ امّا خانوادهاش با اعزام او به جبهه قبل از پايان فصل امتحانات مخالف بودند. منصور در جواب این مخالفت گفت كه امتحانات مدرسه هميشه هست، ولي جبهه امتحانی الهي است كه وقت ادا شدن آن تنگ است.
در حالی که هفده بهار بیشتر از عمرش نگذشته بود، با عزمی راسخ به لشکر8 نجفاشرف، گردان پیادۀ فتح پیوست و به عنوان تک تیرانداز عازم جبهههاي حق عليه باطل شد و دوشادوش همرزمانش دليرانه به دفاع از ميهن اسلامياش پرداخت. سرانجام در تاریخ 29/1/1367 در منطقۀ فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به بدنش، آسمانی شد و به خیل کاروان شهدا پیوست. پیکر پاکش به آغوش خانوادهاش بازگشت و پس از مراسم تشییع در گلزار شهدای نجفآباد در کنار دیگر شهیدان خونین کفن آرام گرفت.
خاطره: امتحان
مصمم بود برود جبهه.
با او مخالفت کردیم؛ سعی کردم منصرفش کنم، به او گفتم امتحانت را بده بعد برو.
جواب داد: «خواهر اشتباه میکنی! جبهه امتحان الهی است و باید همین الان ادا شود.»
امتحانات مدرسه همیشه هست. (به نقل از خواهر شهید)